شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسدس ترکیب
کسیکه ماه شب چـارده اسیرش بود سرِ تمامی افلاک،سر به زیرش بود کسیکه دست خدا دستِ دستگیرش بود هزارچشمۀ جوشان پیکـویرش بود
بهشتِ حُسن،گلحُسنِ بینظیرش بود صفات حضرت الله درضمیرش بود ببینکه خانههادی چه محشری شده است
بیا طلیـعـۀ مـیلاد عسگری شده است
تـمـام پـهـنـۀعـالـم شـکـوفـه بـارانش فـرشـتهها و مـلائـک طـلایـهدارانش به وسعت دو جهان، خوانریزهخوارانش فـرشـتـههـایخـداونـدهـمـجـوارانش
جـحـیم شعـلهکـشان ازفـراق یارانش بهشت گـشته بهـشتازگل بهـارانش به بارگاه سعادت،زمان همعهدیست سرود اهل زمین،ذکر یا اباالمهدیست
زعرش،حضرت جبریل بر زمین پُل زد ز فرش،دیده عالم به عرشیان زُل زد
لـبـم بهمـدح گـل فـاطـمـه تـوسـلزد دلـم به مـصحـف آیـات اوتـفـعُّـل زد
شکوفههای سرشکم یکییکی گل زد مِیِ جـنون زخروش تحـیرم غـل زد
دوبـاره خاصتـرین بنـدۀ خـدا شـدهام
کـبــوتـر حــرم امـن ســامــرا شـدهام
کـتاب نـوکـریم را مـرور کـردم بـاز شکـسـتـههای دلـم را بلـور کردم باز
قـیـامـتی به دل اهـلِ نـور کـردم بـاز بهذهنِ خلوتِ شعرم خطور کردم باز
زصحنهای حریمش عبور کردم باز نگاه، مثل سلیـمان به مـور کردم باز
خمیده سرو قـدم، درحریم هجـرانش
چه خوب میشد اگرمیشدیم مهمانش
به شوق و ذوق زیارت،دلم چه محزون شد مسیلِ کـوثرِ چـشمم شریعۀ خـون شد
فراق دیدم و قـلبم دوباره مجـنون شد کـتیبههای حرم آه…سِرِّ مکـنون شد
کبـوترم که غـریـبانه بـازمدفـون شد نگو که نوکرت ازاینحریم بیرون شد
دلم گرفته در این روزها برای حسن
خـدا کـند بـشود باز، سـامـرای حسن